شتر خاصه. اشتر خاصه، تعبیری است تحقیرآمیز و موهن برای آدمهای بی پروا و بی احتیاط و عاری از رعایت آداب و رسوم: فلان کس سرش را انداخت پایین و بدون سلام و علیک مثل شتر شاه آمد توی خانه. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
شتر خاصه. اشتر خاصه، تعبیری است تحقیرآمیز و موهن برای آدمهای بی پروا و بی احتیاط و عاری از رعایت آداب و رسوم: فلان کس سرش را انداخت پایین و بدون سلام و علیک مثل شتر شاه آمد توی خانه. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
از روستاهای بخارا: و از آن جمله (روستاها) یکی نور بود و خرقان رود و وردانه و تراوچه. (تاریخ بخارا ص 5). در آن زمان هنوز شهربخارا نبود ولی روستاهای آن آباد بود مانند... و تراوچه. (خزاین العلوم از احوال و اشعار رودکی ص 62)
از روستاهای بخارا: و از آن جمله (روستاها) یکی نور بود و خرقان رود و وردانه و تراوچه. (تاریخ بخارا ص 5). در آن زمان هنوز شهربخارا نبود ولی روستاهای آن آباد بود مانند... و تراوچه. (خزاین العلوم از احوال و اشعار رودکی ص 62)
بچۀ شتر. کرۀ شتر. شترکره. اشتربچه. بکر. رام. شتی. سخی. (منتهی الارب) : شتربچه با مادر خویش گفت پس از رفتن آخر زمانی بخفت. سعدی. خل ّ، شتربچۀ نر به سال دو درآمده. سلیل، شتربچۀ نوزاده. شجعه،شتربچه که مادرش آن را ناقص خلقت زاده باشد. فصیل، شتربچۀ از مادر جداشده. قرمل، شتربچۀ بختی. قعود،، شتربچۀ از مادر جداشده. لطیم، شتربچۀ سهیل دیده. هبع، شتربچه که در آخر نتاج زاده باشد. هجنع، شتربچه که در شدت گرما زاده باشد. (منتهی الارب)
بچۀ شتر. کرۀ شتر. شترکره. اشتربچه. بکر. رام. شتی. سخی. (منتهی الارب) : شتربچه با مادر خویش گفت پس از رفتن آخر زمانی بخفت. سعدی. خَل ّ، شتربچۀ نر به سال دو درآمده. سَلیل، شتربچۀ نوزاده. شَجعَه،شتربچه که مادرش آن را ناقص خلقت زاده باشد. فَصیل، شتربچۀ از مادر جداشده. قِرمِل، شتربچۀ بختی. قَعود،، شتربچۀ از مادر جداشده. لَطیم، شتربچۀ سهیل دیده. هُبَع، شتربچه که در آخر نتاج زاده باشد. هُجَنَع، شتربچه که در شدت گرما زاده باشد. (منتهی الارب)